برای همه همکاران خبرنگارم که آئینه ی  شفاف و رود جاری تمام فصولند/ برایت از آبادی، میخک آورده ام، ای شبیه خودم، سمت صفا کجاست ؟

برای همه همکاران خبرنگارم که آئینه ی  شفاف و رود جاری تمام فصولند پیک ملت ،اردشیر کیانی سردبیر گروه رسانه ای تابش آنلاین  اردشیر کیانی به بهانه ی روز خبرنگار با نامه ای سرگشاده خطاب به همکاران خود، ضمن گرامیداشت این روز از دردهای نهفته و آشکار گفت. به نام آنکه جان را فکرت آموخت

کد خبر : 9654
تاریخ انتشار : شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۰
برای همه همکاران خبرنگارم که آئینه ی  شفاف و رود جاری تمام فصولند/ برایت از آبادی، میخک آورده ام، ای شبیه خودم، سمت صفا کجاست ؟

برای همه همکاران خبرنگارم که آئینه ی  شفاف و رود جاری تمام فصولند

پیک ملت ،اردشیر کیانی سردبیر گروه رسانه ای تابش آنلاین 

اردشیر کیانی به بهانه ی روز خبرنگار با نامه ای سرگشاده خطاب به همکاران خود، ضمن گرامیداشت این روز از دردهای نهفته و آشکار گفت.

به نام آنکه جان را فکرت آموخت

چندی است در این دیر که من بیمارم                   دور از ارم و جام می دلدارم
سازی بزنید تا که سر خوش بشویم                      کز ساز بدآهنگ  فلک بیزارم

برای همه همکاران خبرنگارم که آئینه شفاف و رود جاری تمام فصولند

سلام

  • برایت از آبادی، میخک آورده ام، ای شبیه خودم، سمت صفا کجاست ؟

 باشما هستم شمایی که دهانتان مرکز انتشار سبزینگیست ، بوی ریحان و نسترن می دهد تکلم واژه های تان،

می دانم آبادی شما عرفان تازه و خوشمزه ای دارد ،همان آبادی که اهالی اش شبا هنگام در ایوان تار یکی، خورشید می کارند .

میدانم خسته دل و  دل نگران ، درکوچه های عزلت قدم می‌زنید ،اگر چه زبانهایتان در اسارت آرواره های سکوت زندانیست.

میدانم به وادی معماهای  پر خطر و مه گرفته که تنهایی از مردم چشمشان سرازیر است  به کشت چشم های بینا مشغولید،

می دانم چشم طمع را از کاسه ی  نیاز با سر نیزه عدالت در آورده اید ،همه را میدانم،  اما ما رسولان نمازهای شکسته ایم ، پیش از ما زمین در اسارت خارها بود و هیچ لاله ای به شکوه تکثیر،  بالغ نمی شد .

بالهای زخمی ما که در تیر رس اصحاب خشونت در سراسر دنیا  رقص خون می کرد،  نشانه ی حقانیت ما و حکایت و نقل مجالس تاریکی بود .

 هرچه ارتفاع سپیدار  و سروهای خیالمان بلندتر می شد آمپر امپریالیسم بالاتر می‌رفت و این تناسب برفراز ابروان طاقتمان، طاق میشد.

همکار عزیزم، ما حتی در شب هم باید از زیبایی لباس ماه بنویسیم، زیرا خالق، به قلم سوگند یاد کرد و این مسئولیتی خطیر را رقم می‌زند.

گستره رسالت ما به وسعت هستی است ، ما لالایی خوان گاهواره تاریخیم در ثبت لبخند ها و اشکها .

تکلم ما لرزه بر اندام فراعنه می اندازد به شرط اصالت وجود ، دجله ی شعورتان پراست از خاکستر حلاج ها و بیستون دردهایتان، تلی از حنجره ی فرهادهاست.

 میدانم با ستاره ها هم خانه اید و دفتر شعرتان لبریز از  شب تاب های قصر بدون عبور است.

 قرنهاست که سنگینی تابوت آرزوهایمان بر دوش زمان بی هیچ مشایعتی به فراموشی سپرده شد.

 همراه من،  از میانه غربت صدایتان میزنم از یک اتاق سه در چهار که پنجره اش با روزنامه های باطله عبورمرا به خورشید و خورشید به مرا مسدود کرده است ،

 باید برگردیم به مزرعه خورشید،  برویم به جستجوی آفاق در چشم انداز باغ پرستو،  وگم بشویم در پیداها ،

نکند خدای نکرده قبیله های بعدی در دامنه قرون در مزرعه شان برایمان نفرین بکارند ،اگر پیامبران همت ما، درپچ پچ سایه ها سردر گم شوند محال است در آبها جاری شویم ،

باید در قنوت باران خیز بی پناهان، در شرجی گریه و درد ، در امتداد نگاه های عطش، در هوای مسموم تنهایی، در تهی بی اندازه وسیع وهم ، در اهتزاز پرچم های خشونت از افغانستان و عراق و یمن ازآبهای آتش گرفته ی بندر بیروت تا التماس رگها زیر پوتین خنجر داعش در سوریه تا ملل وحشی احساس و هر جایی که هجوم بی رحمانه ی سربازان تاریکیست،  بی تامل به قاف های بی سیمرغ، خود را در مجاورت همه‌ی نبودها، ذبح کنیم و تا فرصت باقیست از دهلیز ناپاکی ها عبور کنیم.

اگر چه غم نان گاهی دردهایمان را به سه سطر آگهی میفروشد!!!

 می دانید و می‌دانیم که حتی اگر روزی همه سروها به ارتفاع پست سقوط کنند، بوته های بی ریشه،  دمار از خاک عطشناک ما در می آورند.

پس در این کرانه که هرروز آژیری دامن آرامشمان را می‌لرزاند، تنها گزینه موجود عشق است و بس،

عزیزان،  باید کتابهای ورم کرده کتابخانه های تزئینی را به چشم ها بسپاریم،  ما ذاکرین کم هزینه ترین دلخوشی مردمیم، منادی لبخند،  دردهای ما ترجمان زخم های بشراست .

ما مقروضیم ،مقروض سلام های بی پاسخ در مزرعه های بی باران

 ما مقروضیم به شصت و شش لبخندکه در ارتفاع دنا یخ زد.

ما مقروضیم به درختان سوخته ی خائیز ،

مقروضیم به کارخانه قند،  به خطا‌های تولید عدم، در صنایع بی صنعت

مقروضیم به پیچ جاده های مرگ،  به آب های سرگردان رها شده در علف های هرز،

 ما مقروضیم به شب های بی شعر شاعران،  به مناره های بی موذن، به لکنت زبان مادریمان.

 ما مقروضیم به قطار خالی سیاست،  به دست های نرم و بی پینه کشاورز، به دامدار بی دام  و مراتع به یغما رفته وحوش،

 ما مقروضیم به آهوان،  به زمین،  به هوا و به زمان .

در این صاعقه زدگی بی تکثیر، ما پایان کبوتر نیستیم،  می شود دوباره جوانه زد.

می شود دوبار ایستاد ،سرتان سلامت و زبانتان سبز،  اگر چه گاهی تألم روحی متاثر از اخبار غارت اموال مردم،  تخم بی انگیزه ی کسالت را در دل هر نوشته می‌کارد، اما سر سخنم در این بزنگاه، با مبلغین واژه های روزمرگی اختلاس و اختلاس است.

  وقتی از جدول های خیابان جمهوری،  بوی تعفن نظام شاهنشاهی به مشام می‌رسد،

  وقتی نخبه ها مشغول نشخوار مکتب پخمه ها هستند،

 وقتی سرمایه های ملی در دستان عده ای نامعقول به بازی گرفته میشود، وقتی بوی پیراهن یوسف آغشته به ادکلن های بی عفتی است وچادرها بر چوب حقارت برافراشته میشود،  آیا یک خبرنگار می تواند آنگشت اشارت را به سمت بی سوی ناکجا آباد نشانه بگیرد؟

 برادرم،  خواهرم،  دفک دنیا گستره است و هزار روسپی آلوده به نام و نان در کمین غفلت ما نشسته اند.

 امروز را که روز سمبل و نماد مطالبه گری من و توست گرامی بداریم و یادمان باشد که خطر خبر راستین،  به از زشتی و حباب اخبار کذب است .هیچ ناهمواری هموار نمی شود الا به صبر و استقامت و پشتکار.

 روز خبر نگار را به همه ی فداکاران و صاحبان اندیشه و امانت داران و سربازان جبهه ی دانایی، تبریک عرض میکنم و برایتان روزهای درخشانی از جنس نور و آفتاب و باران آرزومندم.

اردشیر کیانی سردبیر گروه رسانه ای تابس

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.